داستان شبلى و شاطر....


شبلی مرد عارفی بود که شاگردان زیادی داشت،وحتی مردم عامه هم مرید او بودند،وآوازه اش همه جا پیچیده بود.

روزی شبلی به شهر دیگری میره،اون زمان که عکس و بنر و ....نبود که همه همدیگر بشناسن،شبلی میره دم در نانوایی،و چون لباس درستی نپوشیده بود ،نانوا بهش نان نمیده.

شبلی رفت،مردی که آنجا بود،همشهری شبلی بود،به نانوا گفت:

این مرد را می شناسی؟

گفت: نه،

گفت: این شبلی بود.

نانوا گفت: من از مریدان اویم.

نانوا دوید دنبال شبلی،که: آقا من می خوام با شما باشم،شاگرد شما باشم.

شبلی قبول نکرد.

نانوا گفت: اگر قبول کنی ،من امشب تمام آبادی را شام می دهم،.

شبلی قبول کرد،وقتی همه شام خوردند،نانوا گفت:

شبلی،من یه سوال دارم،

گفت :بپرس،گفت: دوزخ یعنی چه؟شبلی جواب داد:

دوزخ یعنی این که تو برای رضای خدا،یک نان به شبلی ندادی،ولی برای رضایت دل شبلی یک آبادی را شام دادی.


[ بازدید : 149 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ سه شنبه 11 اسفند 1394 ] [ 18:17 ] [ یحیی صدیقی ]
نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]