آقا اجازه هست ... ؟!


جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت :


ببخشید آقا ! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟


مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود،


مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت ، یقه جوان را گرفت و عصبانی،




طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد


مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری گ... می خوری تو و هفت جد آبادت …


خجالت نمی کشی؟


جوان امّا،


خیلی آرام ، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد،


همانطور موأدبانه و متین ادامه داد . . .


خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین،


دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن،


من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم …


حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم


مرد خشکش زد …


همانطور که یقه جوان را گرفته بود،


آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد …...



[ بازدید : 175 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ يکشنبه 15 فروردين 1395 ] [ 15:14 ] [ یحیی صدیقی ]
نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]