حکمت خدا


روزی مردی ساده لوح،به یک جالیز خربزه رسید. خسته وتشنه زیر

سایه ی درخت گردویی که کنار جالیزبود رفت وآنجا دراز کشیدودر

حالی که به فکر فرو رفته بود، پیش خود گفت:"من که از کار خدا

سر در نمی آورم؛ خربزه ی به آن بزرگی راروی بوته ای به آن

کوچکی وگردویی به این کوچکی را روی درختی به این بزرگی ،

آفریده است !"

در همین فکر ها بود که ناگهان گردویی از شاخه جدا شد ویک

راست به پیشانی اش خورد.

مرد بلافاصله دست به دعا برداشت و گفت :

"خدایا شکرت. حالا می فهمم که اگر خربزه ای به آن بزرگی،

روی درخت گردو سبز کرده بودی چه بلایی به سرم

می آمد!"


[ بازدید : 206 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ دوشنبه 6 مهر 1394 ] [ 15:18 ] [ یحیی صدیقی ]
نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]