من زنم …
من زنم …
دست خودت نیست
زن که باشی
گاهی دوست داری تکیه کنی
پناه ببری
ضعیف باشی
دست خودت نیست
زن که باشی
گهگاه حریصانه بو میکنی دستهایت را …
شاید عطر تلخ و گس مردانه اش
لابه لای انگشتانت باقی مانده باشد
دست خودت نیست
زن که باشی
گاهی رهایش میکنی و پشت سرش آب میریزی
و قناعت میکنی به رویای حضورش
به این امید که او خوشبخت باشد
دست خودت نیست
زن که باشی
همه ی دیوانگی های عالم را بلدی
من "زنم"…
[ بازدید : 156 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]