مرد میانسال


تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت

آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه

چشمتو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول

من بهش بدید خیلی لطف کردید.


قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم

داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد

پسرم تویی؟


گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟


دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زن میدونستم منو تنها نمی ذاری,


شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟


پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟


تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید

تسویه کنید


حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن


آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و

خوشحالکردم , هر چند که پسرش خیلی … بود.


اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم

حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!!


[ بازدید : 161 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
[ چهارشنبه 26 اسفند 1394 ] [ 14:41 ] [ یحیی صدیقی ]
نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]