غريب و تنها
چه غریب ماندی ای دل، نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظار ياری، نه ز يار انتظاری
دل من! چه حيف بودی كه چنين ز كار ماندی
چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاری
به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها
بنگر وفای ياران كه رها كنند ياری
[ بازدید : 204 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]